تو نوشت

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است...

هذیان

 

چند روزی است که سطح هوشیاری پدربزرگ کم شده و در بخش مراقبت‌های ویژه بستری است،

بی اختیار دست و پایش را تکان می دهد،

و در حالی که چشمانش بسته است مدام زیر لب حرفهای نامفهوم می زند و هذیان می گوید،

عزیزِجان!

با خودم فکر می کنم که اگر آن دم دمای آخر مدام اسم تو را زیر لب زمزمه کنم چه؟!

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
من او

نشان

 

عزیزِ جان!

بدون تو این زندگی برای من زندگی نشد!

دقیقا همانی که مولانا گفت:

" نیست نشان زندگی،

 تا نرسد نشان تو ...."

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
من او

اما

 

دریغ که زندگی همیشه بر وفق مراد نیست!

آرزو داشتم که وقتی سر سفره عقد می نشینم تو کنارم باشی، اما نبودی،

آرزو داشتم که وقتی لباس سفید عروس به تن می کنم تو کنارم باشی، اما نبودی،

آرزو داشتم که وقتی برای اولین بار فرزندم را در آغوش می گیرم پدر آن بچه تو باشی، اما نبودی،

آرزو داشتم در این زندگی پرتلاطم همدم شادی ها و غم هایم تو باشی، اما نبودی،

آرزو داشتم که در کنار تو قدم به قدم شانه به شانه زندگیمان را بسازیم، اما....

عزیزِ جانم مگر من جز تو از این دنیا چه می خواستم که از من دریغ شد؟!

نه مثل بسیاری در پی مال و منال دنیا بودم و چشمم از داشتن خانه و ماشین آنچنانی برق می زد،

نه مثل عده ای تیپ و قیافه ی آلاگارسون کرده و لباس مارک مرا مجذوب خود می کرد،

یک زندگی ساده در کنار تو مرا بس بود برای همه عمر، اما....

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
من او

مثل تو

 

تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم

مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم؟

 

"سعدی"

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
من او

عذاب

 

عذاب است این جهان بی تو

مبادا یک زمان بی تو

 

"مولانا"

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
من او

آرزو

 

عزیزِ جان،

تو تنها آرزوی برآورده نشده ی منی،

برآورده شو لطفا  :)

 

#شب_آرزوها

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
من او

دنیا

 

در اثبات پست بودن این دنیا همین بس

که آدم از دیدن چند ثانیه ایِ کسی که روزی تصور می کرد قرار است یک عمر با او زندگی کند بر سر ذوق بیاید!

که آدم مجبور باشد به جای اینکه او را در کنار خود داشته باشد، فقط به عکس او خیره بماند!

که دلتنگی مثل خوره به جان آدم بیفتد اما نتواند دم بزند!

حقیقتا که اسم  «دنیا» برازنده ی توست دنیا جان،

«پست» بودن عجیب به تو می آید!

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
من او

نشد

 

می خواستم که عشق تو را رد کنم‌، نشد

طوفان چشم های تو را سد کنم، نشد

با صد دلیلِ قاطع و برهانِ بی بدیل

در پیش چشم های خویش تو را بد کنم، نشد

می خواستم ردیف غزل های رفته را

یک بیت با حضور تو آمد کنم، نشد

می خواستم ز وسوسه هایت گذر کنم

دل را به عشوه های تو مرتد کنم

حالا دوباره سیب، گناهی چشیدنی

تا آمدم که دست تو را رد کنم، نشد

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
من او

شادی عمیق

 

راستش را بخواهی، بعد از از دست دادن تو یاد گرفتم که در زندگی بابت هیچ چیز خوشایندی ذوق نکنم،

نه اینکه خوشحال نشوم، نه

اما دیگر بابت هیچ چیزی از ته دل خوشحال نشدم، ذوق نکردم، عمیقا به وجد نیامدم!

گاهی به اتفاقات خوب زندگی ام فکر می کنم،

مثلا به روزی که نتیجه کنکور اعلام شد و رتبه دو رقمی شده بودم،

یا روزی که مادر شدم و پرستار برای اولین بار صورت دخترکم را روی صورتم گذاشت،

همه این اتفاقات خوب برای من فقط یک شادی سطحی به همراه داشت،

نهایت، لبخند ساده ای بود که بر صورتم نقش می بست، بی آنکه عمیقا مرا خوشحال کند.

می دانی؟

وقتی به خاطر کسی یا چیزی از ته دل خوشحال باشی و درست زمانی که اصلا انتظارش را نداری همه چیز نقش بر آب شود، بعد از آن دیگر نمی توانی به خاطر هیچ چیز خوشایندی ذوق کنی!

عزیزِ جانم، تو تنها خوشحالی عمیق و واقعی زندگی من بودی ....

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
من او

خطا

 

در ذهن خود گذشته را مرور می کنم،

آن روزهای خوب را،

چه خطایی از من سر زد که لیاقت همراهی با تو را نداشته ام؟

چه کرده ام که به هجران تو سزاوارم؟!

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
من او