غبطه می خورم
به تمام کسانی که با تو همکلام می شوند،
به تمام کسانی که با تو معاشرت می کنند،
به تمام کسانی که تو را نگاه می کنند،
حتی به تمام کسانی که از کنار تو عبور می کنند...
غبطه می خورم
به تمام کسانی که با تو همکلام می شوند،
به تمام کسانی که با تو معاشرت می کنند،
به تمام کسانی که تو را نگاه می کنند،
حتی به تمام کسانی که از کنار تو عبور می کنند...
دوستان را در دل رنجها باشد که آن به هیچ دارویی خوش نشود،
نه به خفتن،
نه به گشتن
و نه به خوردن،
الّا به دیدار دوست که «لِقاءُ الْخلیلِ شِفاءُ العَلیلِ»
فیه ما فیه؛ مولانا
همه چیز در آدمی خلاصه می شود که
در تنگنای شب به یاد می آورید،
قلب شما آنجاست...
از روی استیصال قرآن را باز می کنم،
آیه «اِنَّ اللهَ مَعَ الصابِرین» می آید و دعوت به «صبر» می کند،
به دیوان حافظ تفأل می زنم،
از «صبر» و شکیبایی می گوید،
به خودت گلایه می کنم،
تو هم می گویی «صبر»
گویند که سنگ لَعل شود در مقامِ صبر
آری شود ولیک به خونِ جگر شود ....
مخاطب عاشقانه های مکتوبم،
خیال روشن فردایم،
آرامش روزهای پرآشوبم،
پناه امن ترس های زنانه ام،
بودنت را دوست دارم،
بودنت دل انگیزترین رخداد جهان من است،
بودنت بهار است،
می غلتد میان جانم و سبزم می کند،
با بودنت قد می کشم تا خود آسمان خوشبختی.....
عزیزِ جان تولدت مبارک