+ خانم دکتر
_ ولی من نمی خواستم خانم دکتر باشم،
می خواستم خانمِ خونه ی تو باشم :)
+ خانم دکتر
_ ولی من نمی خواستم خانم دکتر باشم،
می خواستم خانمِ خونه ی تو باشم :)
بسیار دلتنگ تو هستم،
و این زندگی مرا وادار می کند
که هر روز بارِ سنگینِ این دلتنگی را به هر طرف به دوش بکشم....
یعنی می شود آن روز برسد؟
که همه احوال تو را از من بگیرند،
که بگویم خوب است،
درگیر زندگی مان است،
خوبیم،
مشفول دوست داشتن همدیگریم،
پس کی می رسد آن روز؟!!
من مدیون دلم هستم،
از همان زمان که آنقدر ساده لوحانه به نظاره نشستم و دست آخر شاهد از دست رفتن تو شدم!
راستش به اعتبار اطمینانِ خاطری که به تو داشتم ....
من سالهاست که مدیون دلم هستم،
نمی دانی که حسرتِ کارهای نکرده چه دماری از روزگار آدم می کشد...