گفتی: «مراقب خودت باش»
و در دل آن، یک «دوستت دارم» جا ماند،
گفتم: «تو هم خیلی مراقب خودت باش»
و در دل آن، یک «من هم خیلی دوستت دارم» جا ماند....
گفتی: «مراقب خودت باش»
و در دل آن، یک «دوستت دارم» جا ماند،
گفتم: «تو هم خیلی مراقب خودت باش»
و در دل آن، یک «من هم خیلی دوستت دارم» جا ماند....
شاید اگر او میدانست که من چقدر تو را دوست دارم،
هرگز دلش رضا نمی داد که وارد زندگی تو بشود....
نمی دونم چرا بعضی شبا خیلی بیشتر شبه!
درست مثل امشب
که دلم هر لحظه اونجا پیش توئه
و جسمم اینجا!!!
به تو که میرسم، مکث میکنم،
انگار در تو چیزی جا گذاشتهام،
مثلاً در صدایت آرامش،
یا در چشمهایت زندگی ...
دقیقا همونجایی که جناب آقای قربانی می فرمایند:
دریغ اگر من و تو به جای این گله ها، پناهِ هم نشویم
دریغ اگر من و تو به شوقِ بودن هم، حریفِ غم نشویم