تو نوشت

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است...

مرور

 

سی ثانیه می بینمت 

یک دقیقه باهات صحبت می کنم 

ساعتها همون سی ثانیه یا یک دقیقه رو توی ذهنم مرور می کنم،

اگر این عشق نیست، پس چیه ؟! :)

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
من او

بُهتان

 

گر بگویم که تو در خون منی،

بُهتان نیست.....

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
من او

روح

 

همه جا با من هستی،

این را حس می کنی؟

گرچه تن هایمان دور ، اما روح هایمان همدیگر را لمس می کنند،

روحِ من همواره با روحِ توست....

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
من او

ریشه

 

اما  تو،

ریشه کرده ای در من ....

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
من او

ساکن

 

+ چه نسبتی با او داری؟

- بیست سال است که تنها ساکن قلبم است!

 

 

سوم اردیبهشت، به وقت بیست سالگی

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
من او

نوروز

 

عید نوروز من آن است که پیشم باشی،

چو نباشی تو،

چه عید است و چه نوروز مرا؟!

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
من او

یک دل سیر

 

شب نیمه شعبان بود، درست مثل چنین شبی،

از سرِ دلتنگی به سرم زد که بیایم و از آن طرف خیابان تو را تماشا کنم،

سرگرم کار بودی،

و رهگذرانی که در رفت و آمد بودند و مانع دید می شدند،

و دختری که هر بیست ثانیه یک بار بهانه می گرفت که به خانه برگردیم و من برای دست به سر کردنش هر ترفندی به کار بردم،

و فکری که در راه برگشت به خانه مدام در سرم می چرخید:

« اینکه من در همه این سالها حتی یک بار نتوانسته بودم یک دلِ سیر تو را نگاه کنم! »

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
من او

دل بستن

 

و کأن وُجودک وسیلة لحُبّ الحَیاة،

و انگار که بودن تو،

راهی‌ ست برای دل بستن به زندگی...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
من او

پیراهن

 

ما دو پیراهن بودیم بر یک بند،

یکی را باد برد،

دیگری را باران هر روز خیس می کند.....

 

 

++  برای آن زمستانی که تو را از من گرفت

و من شدم مصداقِ بارز شعر "من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم می رود"

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
من او

یلدا

 

بی تو هر ساعت عمرم شب یلدای بلند...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
من او