آن روز را خوب به یاد دارم،

با تمام جزئیات،

همان عصر پنجشنبه ی سوم اردیبهشت ماه که تو را برای اولین بار دیدم،

همان روزی که در اولین برخورد و با اولین نگاه دل به تو دادم...

 

راستش آن روز هرگز فکر نمی کردم که قرار است انقدر تو را دوست داشته باشم،

هرگز فکر نمی کردم که این عشق و علاقه طوری در قلب من رسوخ کند که هیچ کس دیگری نتواند قلبم را پر کند و جای تو را بگیرد....

 

عزیزِ جان!

نوزده سال از آن روز می گذرد،

اما تو هنوز برای من همان نخستینی،

فقط خواستم بگویم که

این ندیدن ها، بی خبری ها و نرسیدن ها، برای من چیزی را عوض نکرده است،

تو هنوز بی تکرارترین اتفاق دنیای منی....

 

" ز کدام ره رسیدی، ز کدام در گذشتی

که ندیده دیده رویت به درون دل فتادی..."