صدای بلند دستفروش مترو توجه ام را جلب می کند. با آب و تاب از کیفیت جنسش می گوید و در حین صحبت مدام مشتری را «عزیزم» و «جانم» خطاب می کند.
با خودم فکر می کنم که چرا از چنین کلماتی استفاده می کند؟ یعنی واقعا مشتری «عزیز» و «جان» دستفروش است؟ اصلا مگر آدم به همین راحتی هرکسی را «عزیزم» و «جانم» خطاب می کند؟
خودم را مرور می کنم. راستش همیشه موقع حرف زدن حواسم هست که این الفاظ را برای هرکسی به کار نبرم. چون دوست ندارم مثل خیلی از آدمها «عزیزم» و «جانم» وِرد زبانم باشد و از روی عادت یا برای چرب زبانی آنها را برای هرکسی خرج کنم.
پدر و مادرم که حقیقتا برایم عزیزند را از روی خجالت هیچ وقت اینگونه مخاطب قرار نداده ام. دوستانم را همیشه «خانم» خطاب کرده ام و فقط گاهی دخترکم را با این الفاظ صدا می کنم.
اما تو،
بی اغراق می گویم که تو تنها کسی هستی که نه از سر عادت و به خاطر اینکه لقلقه ی زبانم باشد، بلکه از عمق قلبم اینگونه خطاب می شوی.
تنها تو «عزیزِ جان» منی
تو تنها «عزیزِ جان» منی...