دلم می خواهد روزی برسد که مدام اسمت را صدا بزنم،
و تو در جواب بگویی «جانم»
و من هر بار از تصور اینکه جانِ تو هستم از ته دل ذوق کنم،
و حسابی قند در دلم آب بشود که مرا اینگونه خطاب کرده ای،
می بینی دنیایم چقدر کوچک است؟!
دنیایِ کوچکی به بزرگیِ تو....
دلم می خواهد روزی برسد که مدام اسمت را صدا بزنم،
و تو در جواب بگویی «جانم»
و من هر بار از تصور اینکه جانِ تو هستم از ته دل ذوق کنم،
و حسابی قند در دلم آب بشود که مرا اینگونه خطاب کرده ای،
می بینی دنیایم چقدر کوچک است؟!
دنیایِ کوچکی به بزرگیِ تو....
عزیزِ شبهایِ طولانی ام،
شبها که دلتنگ تو می شوم،
فقط از این شانه به آن شانه غلت می زنم،
مثلِ ماهیِ جدا شده از دریا...